حالت قبلی همانگونه که ذکر شد نشان میدهد بدنه آموزش وپرورش توانایی لازم برای تغییرراندارد.وچون این آمادگی وتوانایی وجودندارد بدنه از تغییرات خوشحال شده ودائما منتظرآن است.
این دیدگاه معمولا از سوی کسانی مطرح می شود که دیدگاه انتقادی نسبت به بدنه داشته وآن را فرتوت وناتوان می پندارند بنابراین به دنبال تغییر در ساختار وترکیب نیروی انسانی می باشند.
دیدگاه هایی که وزیر جدید آموزش وپرورش بعد از انتصاب در سخنان متعدد مطرح کرد به نوعی نشان از این نوع نگاه داشت.البته شاید چون ایشان از بدنه نبوده واز نهاد دیگری وارد آموزش وپرورش شده اند این دیدگاه طبیعی ترین وساده ترین نوع نگاه به مساله باشد.
سلام بردوستان عزیز
از امروز میخواهم مطالبی را دررابطه با نسبت توسعه وآموزش وپرورش بنویسم که مبتنی بر یک پژوهش علمی می باشد که توسط اینجانب صورت گرفته است.وسپس به بررسی این نسبت با وضعیت آموزش وپرورش در ایران بپردازم.
امیدوارم دوستان ضمن مطالعه نظرات خودرانیز ارائه فرمایند تا به غنی شدن مباحث کمک شود.
امروز بخشی از مقدمه را بیان میکنم.
بخش اول
مقدمه
انسان بطور فطری دو میل را با خود همراه دارد: یکی ، میل به کمال و توسعه و دیگر تمایل به دانستن و آموختن . وجود این امیال در انسانها، ربطی به نگرش و مذهب انسان نداشته، بلکه بطور طبیعی و فطری در هر انسانی وجود دارد . میل به دانستن باعث شده تا انسان در مکتب تلمذ و تعلم بنشیند و به آموختن مطالب و افزودن بر دانستنیهای خود بپردازد .
امتزاج دو میل تکامل و دانش خواهی باعث رشد و توسعه انسانی می شده است . بطوریکه انسان همیشه در حال تکامل بوده است تا اینکه در اواخر قرن نوزدهم ، جهان شاهد ورود عنصری بوده که با اضافه شدن بر میل توسعه خواهی انسان ، سرعت تکامل را به طرز بی سابقه و فوق العاده ای افزایش داده است . این عنصر ، علم است که به توسعه ، شکل و معنای جدیدی بخشیده و باعث شکاف عمده میان جوامع مختلف شده است ، دسته ای از کشورها ، فاصله زیادی از نظر اقتصادی و سیاسی دارند ، در حالی که در قطب دیگر ، تعداد زیادی از جوامع وجود دارند که فاصله زیادی با توسعه مطلوب داشته و بهمین لحاظ ، دچار مشکلات ومعضلات متعددی در ابعاد اقتصادی ، انسانی ، فرهنگی و سیاسی می باشند . همانطور که گفتیم از این شکاف و فاصله بسیار عظیم ، در غلظت علم در جوامع مختلف می باشد .
اگر چه در ابتدا ، توجه بیشتری به تکنولوژی ، سرمایه و صنعت بعنوان عوامل توسعه می شد اما امروزه ، توجه به انسان در محور نظریات توسعه قرار دارد و گفته می شود که چگونگی توسعه را مردم و فرهنگ جوامع تعیین می کند . تأثیر این عامل به اندازه ای است که می توان گفت ، اگر کشورهای کمتر توسعه یافته به موضوع پرورش نیروی انسانی توجه ننموده و سرمایه گذاری لازم را انجام ندهند ، بعلت ورود تکنولوژی های پیشرفته ، مفاهیم جدید فرهنگی سیاسی از سوی جهان توسعه یافته به درون این کشورها ، با مشکلات و معضلات بیشتری روبرو شده و حد اکثر به عنوان یک مصرف کننده پس مانده های کالا ، تکنولوژی و مفاهیم اقتصادی ، سیاسی در خواهند آمد و مهمتر از آن ، به علت ورود مفاهیم جدید سیاسی و فرهنگی مانند دموکراسی ، مشروعیت ، توسعه سیاسی و سکولاریسم و ...و تعارض آنها با بافت فرهنگی و اجتماعی خود ، دچار بی هویتی فرهنگی شده و از همه مهمتر باعث تشدید بحران هویت و مشروعیت می گردد ، به گونه ای که هویت خود را از دست داده و هویت جدیدی نیز برای خود نمی یابد و این امر به تشدید مصرف کننده بودن و وابستگی به محصولات اقتصادی و فرهنگی کشورهای توسعه یافته 1 منجر می شود ، به گونه ای که به صورت جامعه تبعی همان کشورهای توسعه یافته در می آ یند .
بعبارتی ، شاید بتوانیم بگوییم ، عامل تعیین کننده و اصلی درشکاف میان کشورها ی توسعه یافته و کشورهای در حال توسعه 2 ، پرورش ظرفیتهای انسانی 3 در کشورهای گروه اول و غافل ماندن از آن در کشورهای توسعه نیافته است . ادامه این وضعیت موجب بروز عوارض متعدد اجتماعی ، فرهنگی ، اقتصادی وسیاسی می گردد . راه چاره و خروج از عقب ماندگی و توسعه نیافتگی ، توجه و اهمیت به پرورش نیروی انسانی مطلوب می باشد که دارای تواناییهای ذهنی و اطلاعات متناسب با توسعه یافتگی بوده و مجهز به علوم مختلف باشد تا بتواند آگاهانه و آزادانه ، قدم در مسیر توسعه گذارده و با تکیه بر علوم ، اطلاعات و استعدادهای خود ، جبران توسعه نیافتگی را بنماید .
عوامل متعددی در پرورش نیروی انسانی ، دخالت داشته و به این فعالیت مشغول می باشند که مهمترین آنها خانواده ، مدرسه و رسانه های ارتباطی می باشند . هر چه میزان همخوانی اهداف و برنامه های پرورش نیروی انسانی این نهادها ، با یکدیگر بیشتر بوده و به هم نزدیک باشد، تأ ثیر آنها مؤ ثرتر می باشد و به میزان تفاوت در اهداف و برنامه ها ، تعارض در نیروی انسانی ایجاد می گردد .
به این مسئله ، دارای توسعه ای با درجات مختلف می باشند . بعنوان مثال ، عدم توجه لازم به این موضوع در کشورهای در حال توسعه ، موجب ایجاد عوارضی چون نرخ بالای بی سوادی ، عدم رشد کافی در بخش تکنولوژیک، نا آگاهی عمومی نسبت به سر نوشت سیاسی خود و در نهایت فقدان دمکراسی و بحران مشروعیت 4 و هویت 5 ، می گردد در حالی که توجه به این موضوع در کشورهای توسعه یافته باعث شده تا این جوامع دارای رشد سریع در بخش دانش و تکنولوژی شده و دارای نظامهای سیاسی و دمکراتیک باشند و عمده ی مردم دارای فرهنگ سیاسی نسبتا" فعال و مشارکتی باشند.
پرتاب زباله،شهروندی وآموزش وپرورش
بخش دوم
بحث درقسمت قبلی این بود که چرا علیرغم استفاده از تمام مظاهر مدرنیته وشهرنشینی،قواعد شهرنشینی رعایت نمی شود.
به نظر بنده جواب وریشه اصلی جواب این سوال دراین نکته است که آیا اساسا مفهوم شهروندی برای ما روشن است؟ آیا شهروندی به عنوان یک مفهوم در شخصیت ما نهادینه شده است؟آیا مارفتارهای متناسب باشهروندی را می دانیم؟
من فکر می کنم عمده افرادشهرنشین در کشور ما با مفهوم شهروندی آشنانبوده،رفتارهای متناسب باآن را نمی دانند وچنین مفهومی همراه قواعد ولوازم آن درک وفهمیده نشده است.
خب،ریشه این مساله در کجاست وچه کسی مسئول است.فکرمی کنم دو دلیل برای این مساله وجوددارد:
اول:متاسفانه به لحاظ فرهنگی وشخصیتی ماایرانیان دارای ویژگی "پرستیژمداری" قدرتمندی هستیم وبه همین خاطر در پذیرش هر ایده،نظر،تکنولوژی وابزاری بیشترازآن که به مفهوم وکاربرد وشیوه های استفاده ازآن ونتایج پذیرش وکاربرد آنها فکر کنیم به پرستیژ آن نگاه می کنیم.یعنی اینکه آیا با پذیرش آن فکر،ایده،ابزار وتکنولوژی در نگاه اول آیا ما "مدرن" شناخته می شویم یا نه؟
شاید نمودهای این مساله در نوشتن متون جدید مدرنیته وپسامدرنیته در زمینه های فکری واستفاده گسترده از واژگان این اندیشه ها اما عمل نکردن به لوازم آنها وحتی برخورد با لوازم ایجابی این اندیشه ها درزندگی ما به راحتی قابل مشاهده است.مثلا استفاده گسترده از مفاهیمی مانند جامعه مدنی،تحزب،دمکراسی و... اما در تمام شوون زندگی خود اعم از فردی،خانوادگی،اجتماعی وسیاسی عملکردی برخلاف این مفاهیم.
شهروندی از جمله این مفاهیم است.مردم ما خودراشهروند می دانند اما قواعد،لوازم وکارکرد آن را نمی دانند.بنابراین خود راشهروند می دانند اما خودراملزم به رعایت قواعد شهروندی نمی دانند.
دوم :اینکه آیا اساسا آموزش وپرورش به نقش خود در آموزش شهروندی به دانش آموزان عمل می کند یا خیر؟
مهم ترین دوره در آموزش مفاهیم ابتدایی مانند شناخت شهر وشهروندی ،دوره ابتدایی ، می باشد.نگاهی به محتوای کتب این دوره،شیوه برنامه های فرهنگی وپرورشی،شیوه های تدریس،شیوه های مدیریت ونوع ارتباط با شهروندان وجامعه پیرامونی بیانگراین می باشد که اساسا کودکان دراین دوره ظاهرا قاره ها را نیز می شناسند،سادرات کشورهای همسایه را می دانند،حتی رودهای معروف برخی از کشورها رایاد می گیرند اما شهروندی را کجا یاد می گیرند نکته ای مهم است.
آری،فکرکنم همه روانشناسان کودک می پذیرند که کودک در سن 10سالگی تازه می تواند مفهوم شهر رادرک کند وبه طور طبیعی درک مفهوم شهر تازه نقطه شروع درک مفهوم شهروندی است.اما ما در کتاب های درسی این دوران به عوض پرداختن به این مفاهیم ،هان گونه که گفتم به معرفی تمدن سلوکیان وهخامنشیان ومباحث خلافت صدراسلام وآشنایی با کشورهای همسایه می پردازیم اما بدون اینکه بدانیم اصلا کودکان این مطالب را نمی توانند درک کنند.به عنوان مثال آطا فهمیدن مفهوم تمدن کارآسانی است که ما از کودک ابتدایی انتظار شناخت آن را داریم .مفهومی که محل مناقشه علمای مختلف می باشد.
نتیجه این دوچیز می شود:بیزاری دانش آموزان از دروس مهمی مانند تاریخ،جغرافی وعلوم اجتماعی وحتی سایر دروس که نمونه رفتاری آن را میتوان با سرزدن به حوزه های امتحانی راهنمایی ودبیرستان دید که چگونه بعد از امتحان کتابی که ماآن را محترم ومقدس می شماریم تبدیل به توپ فوتبال می شود.
ونتیجه دیگراینکه،هیچ کس وقتی از سیستم آموزش وپرورش فارغ التحصیل می شود مفهومی به نام شهروندی را نمی داند ودر شخصیت اونهادینه نشده است.شهرداری می گویو"شهر ما خانه ما"اما به لحاظ مفهومی چه نویسنده این شعار وچه مردم آن را نمی دانند.
پلیس می گوید ،رعایت مقررات اما دریغ از بهبود این وضعیت.پلیس عصبانی می شود،جریمه ها راتشدید می کند ام باز کشته ها در جاده ها افزایش می یابد.پلیس یار می گذارند،به کودکان متوسل می شوند اما چون همان کودکان شهر رانمی شناسند باز ،طرح،جواب نمی دهد.صداوسیما التماس می کند،صحنه های خونین رانشان می دهد اما باز در جاده ها کشته می شوند و....
آری،اینها باید مارا آگاه نماید که چرا هنوز زباله ،پرتاب می شود؟چرا هنوز در جاده ها انسانها به راحتی کشته می شوند وچرا آقای شهردار،ازوضعیت زباله در تهرا ن خجالت می کشد.
آیا اعضای شورای شهر ،شهردار ،وزیرآموزش وپرورش می توانند با وضعیت موجود آموزش وپرورش کاری ازپیش ببرند وما شهروندانی آگاه وشهر شناس داشته باشیم.
پرتاب زباله،شهروندی وآموزش وپرورش
سلام بردوستان عزیز
"رئیس کمیسیون برنامه و بودجه شورای شهر تهران از جریمه شدن بیش از 100هزار اتومبیل به دلیل پرتاب زباله در سطح معابر شهر، طی 4 ماه گذشته خبر داد."
(متن خبر راازاینجا بخوانید)
این متن خبری بود که چندروزپیش به نقل از برخی خبرگزاری ها منتشر شد.
توجه به این خبر وسایر اخبار مربوط به قاطعیت پلیس راهنمایی ورانندگی در برخورد با جرایم رانندگی و اقدامات به ظاهر مثبت بسیار دیگری که توسط پلیس،رسانه های عمومی مخصوصا صداوسیما صورت می گیرد تاشایدازحجم تخلفات رانندگی کاسته شود از یک سو وعدم نتیجه بخش بودن این اقدامات وهمچنین عدم کاهش محسوس تلفات حاصل از رانندگی نیاز به چند نکته تامل برانگیز دارد.
اول: امور مربوط به مقررات مربوط به نحوه راندن اتومبیل ها در خیابان ها از پدیده های سده اخیر در جهان می باشد که هم زمان با ورود این وسیله نقلیه وضع گردیده است.
دوم: گسترش این وسایل هم زمان با توسعه مفاهیم جدید مربوط به دوران مدرنیته می باشد.
سوم:یکی از مفاهیم مدرنیته ،مفهوم شهروندی می باشد.چرا که با گسترش مدرنیته وهمزمان شهرنشینی ووسایل تکنولوژیک جدید لازم بود تا ساکنان این شهر قواعد ومفاهیمی را برای تنظیم بهتر زندگی خود دراین محیط تنظیم نمایند.به مجموعه این مفاهیم وقواعد که مربوط به نحوه زندگی در شهرهای جدید ومدرن بود،اصطلاحا قواعد شهروندی می گویند.
چهارم:شهروندی یک مفهوم به هم پیوسته است که دربرگیرنده تمام اجزا مربوط به زندگی درشهراست.
پنجم: رعایت مقررات راهنمایی ورانندگی ،رعایت نظافت شهر،رعایت حقوق دیگر ساکنین و... از مفاهیم ابتدایی شهروندی است که البته نمونه عالی آن در مشارکت اجتماعی وسیاسی شهروندان تبلور پیدا می کند
با توج به این مقدمه،این سوال مطرح می شود که درکشور ما شهری مانند تهران وجود دارد ودارای شهروندان بسیار زیادی است که از تکنولوژی های مدرن مانند اتومبیل،تلفن همراه،رایانه و... استفاده می کنند اما هرروز یک مسئول از عدم رعایت مقررات گلایه می کند.یکی از عدم رعایت مقررات حمل ونقل،دیگری از وضع زباله شهر ،دیگری از عدم رعایت ساکنین آپارتمان و.... گلایه دارند.
به نظر شما چرا علیرغم این همه پیشرفت در استفاده از وسایل مدرن شهرنشینی،قواعد شهروندی رعایت نمی شود.