یادداشت های آقای معاون

آموزش وپرورش-عقلانیت-مسایل اجتماعی(درج و یا انتشارمطالب با ذکر منبع بلامانع است)

یادداشت های آقای معاون

آموزش وپرورش-عقلانیت-مسایل اجتماعی(درج و یا انتشارمطالب با ذکر منبع بلامانع است)

ثبات یا تغییر-بخش سیزدهم



درنوشتار قبلی گفتیم چگونه آموزش وپرورش دچار عارضه خودشیفتگی گروهی گردید.مصداق های فراوانی برای این عارضه وجود دارد که نشان می دهد که اهالی آموزش وپرورش خود را برتر از دیگران می دانند ومی پندارند که درجه اول هستند.هرچند درگذشته علاوه برآنان ،مردم عادی واقشار دیگر نیز این گونه می پنداشتند که البته متناسب با شرایط آن روز بود وبرای آموزش وپرورش یک "عمل کنشی" محسوب می شد اما به نظر می رسد که امروزه عمل"درجه اول پنداشتن ،خود" یک مکانیسم جبرانی است در مقابله با ناملایمات وکاهش ارج وقرب عملی این نهاد نزد سایر دستگاه ها واقشار.به نظر می رسد این عمل(درجه اول پنداری)،خود یک واکنش است.
دلیل این امر درآن است که اگر واقعا ،همه ویا غالب اقشار، آموزش وپرورش رایک نهاد درجه اول می پنداشتند دیگر نیازی به ابراز این درجه از طرف دارندگان وصاحبان آن(آموزش وپرورش) نبود ومردم ،خود در عمل آن را نشان می دادند.اما به نظر می رسد واکنش،عکس العمل و بیانات اهالی این نهاد مبنی برمهم بودن این نهاد ،گویای این وضعیت است که می پندارند دیگران این برتری ودرجه اولی را فراموش کرده اند.
مدام از معلمان می شنوی:"تمام مقامات کشوری روزی شاگرد ما بوده اند"،"اگر آموزش وپرورش نبود که بیسوادی جامعه را می گرفت"،"همان دکتر ومهندس هم شاگرد ما بوده اند"،"اگر ما نبودیم که مهندسی تربیت نمی شد تا نفت استخراج کند"،"ژاپن راببینید،چقدر به آموزش وپرورش اهمیت می دهند"،"در کشورهای پیشرفته،بیشترین حقوق را به معلم می دهند" ،"اگر ما نباشیم که مهندس و... تربیت نمی شود"،،"اصلا یکی از دلایل عقب ماندگی کشور،همین بی توجهی ها به آموزش وپرورش است".
از سوی دیگر،مقامات مسئول وسایر اقشار به آرامی وگاه با صدای بلند،گاه با احترام وگاه طلبکارانه،مطالبی به زبان می رانند که نشان می دهد برای آنان درجه اول بودن آموزش وپرورش ،حداقل محل تردید است.
زمانی که معلمان به وضعیت معیشتی خود اعتراض داشتند از دیگران می شنیدی که:"مگر معلمان چند روز سرکار می روند که اعتراض هم می کنند"،"تازه معلمان سه ماه تابستان راتعطیل هستند اما دیگران باید سرکار بروند"،:خب اگر قرار باشد حقوق معلمان زیاد شود،پس کارمندان دیگر مانند پرستاران چه؟"،"راستش را بخواهید بودجه کشور کفاف افزایش نمی دهد" و...
آری،وقتی این دو مطلب را کنار هم می گذاری می بینی ،انگار برای اهالی این نهاد چاره ای جزاین نمانده که فقط ،خود به ستایش از خود بنشینند ومدام از برتری خود بر سایر نهادها بگویند وآهی از سر درد بکشند که" هیچ کس قدر ما را نمی داند".کم کم این وضعیت به صورت عمیق منجر به خود شیفتگی گروهی شده وهمه ،خود را برتر از دیگران می پندارند.از سوی دیگر چون واکنش مثبتی از دیگر نهادها نمی بینند در آنها حالات بی اعتمادی،یاس،عصبانیت،خودبزرگ بینی،انحصار گرایی و... پدیدار می شود.
معلمی که تا دیروز خود را در گفتار وعمل ،درجه اول می پنداشت حال خود را تنها می بیند.
آری،آن هنگام که "نرگس" در "باد غرور بود"،باید به فکر روزی می افتاد که اگر تنها بماند چه برسر او خواهد آمد.
همان گونه که مولانا به ما می آموزد ،هنوز دیرنشده ،آن نرگس باید با ادب وبه دور از روحیه انحصار گرایی ،از دیگران بخواهد تا اورا نیز در جمع خود بپذیرند تا "جمعیتی واحد" شوند.باید بپذیرد که توسعه کشور نیاز به عملکرد متحد وهماهنگ نهادها وگروه های یک جامعه دارد وهر نهاد ،تنها سهمی از این توسعه دارد.آن هم در صورت هماهنگ بودن با همه.به قول مولانا:
نیست سوزن را سررشته دوتا چونکه یکتایی،درین سوزن درآ
با این حساب دردنیای امروز"ناهماهنگ ها"،"درجه اول پندارها"،"خودبرتربین ها" و... در جمعیت پذیرفته نمی شوند وجالب اینجاست که همه این گونه نهادها منزوی خواهند شد.آری راز ماندگاری،پذیرفتن "سهامداری" است. اگر این موضوع پذیرفته شود ،به جمع راه داده خواهد شد.
بانگ زد یارش که بردر کیست آن؟ گفت بردر هم تویی ای دلستان
گفت اکنون چون منی ،ای من درآ نیست گنجایی دو من را درسرا
نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد